جدول جو
جدول جو

معنی راه گذاشتن - جستجوی لغت در جدول جو

راه گذاشتن
(تَ فَ کَ دَ)
طی طریق کردن. ره پیمودن. رفتن. ره نوردیدن. مسافرت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کار گذاشتن
تصویر کار گذاشتن
چیزی را در جایی نصب کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرار گذاشتن
تصویر قرار گذاشتن
شرط کردن، عهد و پیمان کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باز گذاشتن
تصویر باز گذاشتن
واگذاشتن، واگذار کردن، سپردن، چیزی را در اختیار کسی گذاشتن، سپردن کاری یا چیزی به دیگری، برای مثال بلبلا مژدۀ بهار بیار / خبر بد به بوم بازگذار (سعدی - ۱۷۴)
دست برداشتن از چیزی یا کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گام گذاشتن
تصویر گام گذاشتن
قدم گذاشتن، گام نهادن
فرهنگ فارسی عمید
خوابیدن (در مورد دشنام و توهین و بهنگام اوقات تلخی استعامل شود)، قضای حاجت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
نیز هر گاه کسی به جان کسی دیگر سوگند خورد گوید و یا از کیسه او خرج کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاش گذاشتن
تصویر لاش گذاشتن
در داخل موضوعی مطالب افزودن، اغراق گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
قدم گذاشتن گام نهادن: درفش منوچهر چون دید سام پیاده شد از اسپ و بگذارد گام
فرهنگ لغت هوشیار
کلاه نهادن بر سر. یا کلاه سر کسی. او را فریفتن و پول و مال او را گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
اسم گذاشتن نام دادن تسمیه، نام خود را بیاد گار نهادن نام خود را باقی گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار گذاشتن
تصویر کار گذاشتن
نصب کردن (مثلا دری را در چهار چوبه خود)
فرهنگ لغت هوشیار
کاشتن کسی را چشم به راه گذاشتن، گرفتار کردن دیگری را یا کسی را قال گذاشتن، او را منتظر گذاشتن و نیامدن، کسی را در قبول ضمانت یا کفالتی فریب دادن و خود را از میانه جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا گذاشتن
تصویر فرا گذاشتن
رها کردن
فرهنگ لغت هوشیار
چند عدد میوه را بالای هم چیدن و آن چنانست که میوه فروشان به هنگام فراوانی میوه برگهای سبز را بالای سینی گسترده چند تا میوه روی هم می چینند و اندک اندک بر روی سینی فاصله داده هر جا چند تای دیگر می گذارند و آن را فال فال می نامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غشه گذاشتن
تصویر غشه گذاشتن
به مسابقه گذاشتن اسبان را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غال گذاشتن
تصویر غال گذاشتن
غال گذاشتن کسی را. وی را به وعده خلاف منتظر گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشه گذاشتن
تصویر قشه گذاشتن
به مسابقه بر آمدن، به مسابقه گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاه گذاشتن
تصویر کلاه گذاشتن
Cap
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
Name
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تاج گذاشتن
تصویر تاج گذاشتن
Crown
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لایه گذاشتن
تصویر لایه گذاشتن
Layer
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ارث گذاشتن
تصویر ارث گذاشتن
Bequeath
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ارث گذاشتن
تصویر ارث گذاشتن
vererben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کلاه گذاشتن
تصویر کلاه گذاشتن
przykrywać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کلاه گذاشتن
تصویر کلاه گذاشتن
abdecken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از لایه گذاشتن
تصویر لایه گذاشتن
schichten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تاج گذاشتن
تصویر تاج گذاشتن
krönen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کلاه گذاشتن
تصویر کلاه گذاشتن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
nombrar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تاج گذاشتن
تصویر تاج گذاشتن
короновать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ارث گذاشتن
تصویر ارث گذاشتن
завещать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
nomear
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از لایه گذاشتن
تصویر لایه گذاشتن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از لایه گذاشتن
تصویر لایه گذاشتن
nakładać warstwę
دیکشنری فارسی به لهستانی